معنی اضافه کردن انگلیسی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به ایتالیایی

اضافه کردن

aumentare

aggiungere


اضافه

scarto

کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به عربی

اضافه کردن

اضف، ضریبه اضافیه، هیج


اضافه

اضافه، زیاده، فائض، وصول

فارسی به آلمانی

اضافه کردن

Verschlimmern, Addieren, Beifügen, Beilegen, Dazuschalten, Ergänzen, Hinzufu.gen [verb], Zufuegen

فرهنگ معین

اضافه

افزودن، در دستور زبان فارسی نسبت دادن کلمه ای است به کلمه دیگر برای تمام کردن معنی. [خوانش: (اِ فِ یا فَ) [ع. اضافه] (مص م.)]

فرهنگ عمید

اضافه

باقی‌مانده،
بیش از مشخص، زیادی،
(اسم مصدر) نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی،
(اسم مصدر) افزودن چیزی به چیز دیگر،
(اسم مصدر) (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف و جزء دوم را مضاف‌الیه می‌گویند و علامت آن کسره‌ای است که به آخر مضاف افزوده می‌شود: شاگردِ دبستان (شاگرد مضاف و دبستان مضاف‌الیه است). δ در برخی از کلمات کسرۀ اضافه را حذف می‌کنند و آن را فک اضافه می‌گویند: صاحب‌دل، صاحب‌خانه، صاحب‌هنر، پدرزن، دخترخاله، و پسرعمه. در اسم‌های مختوم به الف یا واو «ی» افزوده می‌شود: خدایِ جهان، سخنگویِ دولت. در اسم‌های مختوم به های غیرملفوظ به جای «ی» علامتی شبیه همزه (که کوتاه‌شدۀ حرف «ی» می‌باشد) در بالای «ه» می‌گذارند: جامهٴ او، خانهٴ من،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اضافه

افزون، افزایش، جمع، علاوه

فرهنگ فارسی هوشیار

اضافه

زیاد، افزودگی

معادل ابجد

اضافه کردن انگلیسی

1342

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری